مسائل حاد سرنگونی رژیم اسلامی
هیئت دائر حزب
یک دنیای بهتر: ارزیابی ها از توان و پتانسیل خیزش عظیم توده های مردم بپاخواسته متفاوت است. ارزیابی شما چیست؟ آیا کار رژیم اسلامی تمام است؟ سرنگونی شان محتوم است؟ دلایل چیست؟
علی جوادی: تمام شواهد و ارزیابی ها حاکی از آن است که کار رژیم اسلامی تمام است. و آنچه شاهدیم دوران پایانی عمر سیاه رژیم اسلامی است. بنظرم این کلام که رویدادهای حاضر "آغاز پایان رژیم اسلامی است" بیان دقیقی از موقعیت سیاسی حاضر در جامعه است. رژیم جمهوری اسلامی مدتها است در یک بحران عمیق حکومتی گرفتار است. رو در روی خود مردمی را دارد که قصد کرده اند سرنگونش کنند. با نسلی از جامعه و جوانان مواجه است که هیچ سازگاری با هیچیک از مختصات سیاسی٬ اقتصادی و فرهنگی رژیم اسلامی ندارد. نسلی که اکنون به پا خواسته اند و درگیر جنگی برای بزیر کشیدنش هستند. بعلاوه کشمکش های درونی اش به نقطه غیر قابل بازگشت رسیده است٬ بطوری که مشغول یک جراحی درونی اند. دارند بخشی از پیکر سیاه خود را قطع میکنند تا شاید شانسی برای بقاء داشته باشند. اما کودن ترین شان هم میداند که این هم درمانی نیست. تک جناحی شدن رژیم بدتر آن را بیشتر شکننده تر میکند و طعمه آسانتری برای سرنگونی و بزیر کشیدن است. از طرف دیگر جمهوری اسلامی از نوع دوم و "سبز" هم تخیلی کودنانه بیش نیست. حتی اگر تصور کنیم در پس تحولات حاضر حتی جریاناتی از این جنس جناح اصلاح طلب حکومتی در راس امور قرار گیرند٬ مردم در نیمه راه متوقف نخواهند شد٬ کارشان را تمام خواهند کرد. رژیم اسلامی در یک بن بست مرگ قرار دارد. به هر طرف بچرخد٬ بن بست است. نوری در انتهای هیچ تونلی نیست. بنظرم سرنگونی شان محتوم است. خیزشهای اخیر توده های مردم میتواند مراحل و فازهای متفاوتی طی کند اما از تحرک باز نخواهد ایستاد. این خیزش بسرعت به اقدام قهرآمیز مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی کشیده خواهد شد. ما در این پروسه برای سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی و پیروزی کارگر و کمونیسم٬ همزمان٬ تلاش میکنیم. بنظرم روز شیرین سرنگونی نزدیک است.
آذر ماجدی: مردم آمده اند تا رژیم اسلامی را سرنگون کنند. این دیگر بر همه مسلم شده است. شتاب این خیزش، استقامت مردم و ابتکارات شان، همه، حاکی از آنست که این بار مردم تا این رژیم را به زیر نکشند آرام نخواهند نشست. مناسبات مردم با این نظام بر مبنای نفرت پایه گذاری شده است. مردم مدتی است که در کمین رژیم نشسته اند و مترصد فرصت اند تا به آن یورش ببرند. مردم از هر فرصتی که بدست آمده برای عقب نشاندن رژیم اسلامی استفاده کرده اند. یک کشمکش دائم میان مردم و نظام اسلامی برای تغییر توازن قوا وجود داشته است. اکنون اوضاع جامعه دچار یک تحول کیفی تعیین کننده شده است .
جامعه و مناسبات مردم و رژیم وارد یک مرحله جدید و برگشت ناپذیر شده است. پل های بسیاری پشت سر مردم، رژیم و هر دو جناح آن خراب شده که بهیچوجه قابل ترمیم نیست. روانشناسی جامعه، روانشناسی کلکلتیو مردم کاملا تغییر کرده است. ارعاب تاثیر معجزآسای خود را برای رژیم از دست داده است. ترس سایه اش از بالای سر مردم رفته است. رژیم سرنگون میشود. این پروسه آغاز شده است و برگشت پذیر نیست .
سیاوش دانشور : این "ارزیابی" های متفاوت بدوا تابع اینست که هر کسی یا جریان و نیروی سیاسی اولا خود این اوضاع را چگونه میبیند و ثانیا میخواهد به کدام سمت برود. اگر شما، ارزیابی جنبش ملی – اسلامی را از این اوضاع بدست دهید، طبعا میگوئید مردم بدنبال "تقلب در انتخابات" و در اعتراض به آن و با خواست "رای من کو" بمیدان آمدند. میگوئید امروز بحث سرنگونی نیست. این جنبشی متعین و یکدست با پرچم سبز و در چهارچوب این نظام و قانون و برای رسیدن به نتیجه واقعی "انتخابات" یعنی بقدرت رساندن میرحسین موسوی است. راه اینکار هم نافرمانی مدنی و مسالمت آمیز و قانونی است. شعارتان هم "دولت احمدی نژاد مشروعیت قانونی ندارد" و "احمدی نژاد رئیس جمهور من نیست" است. از سران جنبش اسلامی سبز و درشت دانه های حکومت تا ملیون و جمهوریخواهان و طیف توده ایست و ناسیونالیست های متلون اپوزیسیون همین را به شما میگویند. حتی چپ پوپولیست مانند "حزب کمونیست کارگری" با شعار "دولت احمدی نژاد مشروعیت قانونی ندارد" مردم را به اعتراض در روز تحلیف احمدی نژاد دعوت میکند. گوئی این جامعه و جدال طبقات و جنبشهای اجتماعی قبلا مرده بود و همین دو ماه پیش بدلیل تقلب و کار غیرقانونی منفجر شده است! گوئی رئیس جمهورهای قبلی رئیس جمهور شان بوده اند! گوئی خود این حکومت تا مغز استخوان نامشروع و مرتجع قبلا هم دولت مشروع و هم مبتنی بر قانون مورد قبول شان بوده است! گوئی تقلب دراین نظام حتی در همان نمایش مضحک انتخابات استثنائی به قاعده بوده است! فرض پایه ای این دیدگاه اینست که جدال سیاسی در ایران بین بالائی ها است و مردم امیال شان را دراین چهارچوب دنبال میکنند. حتی آنها که به هر عنوان ضد جمهوری اسلامی هستند و نقدا همین فرض را قورت داده اند، یا همان پرچم را دست گرفته اند و دراین چهارچوب بخیال خام شان مانور سیاسی میدهند و یا زمین را به اینها واگذار کرده اند و مردم را بخاطر بسیج شدن پشت ارتجاع سرزنش میکنند.
اما اگر فرض پایه ای شما این باشد که جدال سیاسی در ایران سه طرف دارد و تشدید دعوا در بالا محصول فشار از پائین است، آنوقت کل این دستگاه تحلیلی با متعلقات و سیاستها و تاکتیکها و شعارهایش برایتان پوچ و وارونه و ارتجاعی است. ما از فرضهای پایه ای کمونیسم کارگری در باره اوضاع سیاسی ایران حرکت میکنیم و بعنوان حزب اتحاد کمونیسم کارگری، دقیقا در مقابل مفروضات جنبش ملی اسلامی، بحث و سیاست روشن و انقلابی داشتیم و سیر اوضاع حقانیت این دیدگاه را تاکید میکند.
وضعیت امروز ناگهان بوجود نیامده است. این وضعیت، در بالا و پائین، محصول به نقطه جوش رسیدن روندهای سیاسی قدیمی تر و تشدید جدالهای تاریخی تر است. هم نخواستن جمهوری اسلامی و تلاش برای سرنگونی آن و هم تلاش برای نگهداشتن آن و قالب زدن اعتراض مردم در چهارچوبهای حکومتی و قانونی امری قدیمی است. آنچه اتفاق افتاده است اینست که امروز در یک تلاقی سیاسی مجددا سرنگونی نظام و تلاش برای بقای آن در مقیاسی گسترده و تعیین کننده به مسئله اساسی روز تبدیل شده است. بالائی ها از هر سو تاکنون جنگ را در مقابل مردم باخته اند. در ذهنیت جامعه کار جمهوری اسلامی تمام شده است. مسئله تلاش برای مادیت دادن به این اراده و تصمیم سیاسی است.
ارزیابی من اینست که ایران در متن جدالهای قدیمی و بن بست شدید و همه جانبه حکومت اسلامی وارد یک دوران انقلابی شده است. مسئله سرنگونی جمهوری اسلامی در ابعاد بسیار گسترده تر و سهمگین بسرعت به سوال عریان تر جامعه تبدیل میشود. این وضعیت از هر سو قابل بازگشت نیست. نقطه سازشها و ایستگاهها و تعادلهای موقتی متعدد خواهیم داشت اما سوال واقعی برسر یک تعیین تکلیف چه در بالا و چه در پائین است. موسوی و خاتمی و رفسنجانی و شرکا برای حفظ نظامشان راهی جز سرنگونی خامنه ای و احمدی نژاد ندارند و خامنه ای و احمدی نژاد باز هم برای حفظ نظام ناچارند یاران قدیمی شان را سرنگون کنند. شکنجه و نمایش مضحک دادگاه پاره های تن حکومت و هدف قرار دادن موسوی و خاتمی و رفسنجانی فقط پرده های اول این تلاش است. مردم هم ناچارند برای رسیدن به هر خواست ریز و درشتی این حکومت را سرنگون کنند. در تناسب قوای فعلی مردم تلاش کردند شکاف بالا را نگهدارند و تشدید کنند و با بهانه های "کم هزینه" تری وسیعا به صحنه بیایند اما بسیار روشن بود که بسرعت از هر مرحله عبور میکنند. محو شدن "عجیب" رنگ سبز در اعتراضات و تغییر شعارها به سمت هدف قرار دادن حکومت بیانگر دینامیزم این نخواستن عمیق است. این جنگ سرنوشت ساز تازه شروع شده است. تردیدی نباید داشت جمهوری اسلامی از این ماجرا جان سالم بدر نمیبرد. مردم نه با سیاست سرکوب و شکنجه و تصفیه خامنه ای کنار می آیند و نه در دولت فرضی موسوی متوقف میشوند و در میدان آزادی جشن میگیرند و شربت و شیرینی میخورند. مردم نه اسلام "امام زمانی" احمدی نژاد و نه "جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر" موسوی و خمینی را نمیخواهند. کسی که فکر میکند مردم برای اعاده پرچم خمینی بمیدان آمده اند یا یک احمق است یا یک شارلاتان سیاسی. مردم حکومت اسلامی و سلطه شنیع مذهب نمیخواهند. مردم برای تحکیم زنجیرهای اسلام و اختناق و فقر و فلاکت و آپارتاید به صحنه نیامده اند. این حکومت رفتنی است.
یک دنیای بهتر: پروسه سرنگونی رژیم اسلامی چه اشکالی میتواند بخود بگیرد؟ کودتا٬ حکومت نظامی٬ حکومت اصلاح طلبان حکومتی؟ شوراهای فقها؟ حکومت پاسداران؟ اشکال پایانی عمر رژیم و مختصات سرنگونی رژیم را چگونه می بینید؟ کدامها محتملند؟
علی جوادی: بنظرم تمامی این اشکال ممکنند. اما خصلت تمام این تحولات غیر پایدار بودن آنها و موقت بودن آن است. همه اینها تنها به عنوان دورانی گذرا در روند سرنگونی رژیم اسلامی قابل درک هستند. بنظرم رژیم اسلامی قبل از اینکه کوتاه بیاید٬ هر آنچه در توان ارتجاعی و وحشیانه خود دارد به کار خواهد بست. باز هم این اوباش اسلامی خواهند کشت. باز هم بر برگهای تاریخ جامعه با خون و جنایت و شمشیر اسلام خواهند افزود. تردیدی نیست. احتمال اعلام شرایط اضطراری و یا حکومت نظامی کاملا ممکن و حتی در دستور جناح راست رژیم است. اما مساله شان این است که آیا میتوانند بدون بکار انداختن تمامی برگها و گزینه ها خود را از سرنگونی در این پس این خیزش توده ای نجات دهند؟ از این رو مردد و مستاصل اند. هر گامشان به جلو با تزلزل و اضطراب است. در صورت شکست در هر مرحله ای بسرعت کارشان به سقوط و سرنگونی کشیده خواهد شد. و این بخشی از بحران مرگ شان است .
من فکر میکنم رژیم اسلامی در پس گسترش اعتراضات توده های مردم این اوباش به سوی برقراری شرایط اضطراری و حکومت نظامی پیش خواهند رفت. واقعیت این است که نمیتوانند با آرایش کنونی سیاسی و نظامی در مقابل جوانان و مردم بپا خواسته دوام بیاورند. نیروهایشان خسته و فرتوت شده است. قابلیت مقابله و کسب انرژی مجدد در مقابله با توده های میلیونی مردم را ندارد. آرایش سرکوبگریشان در شرایط کنونی اساسا خصلت مرعوب کننده و وحشت آفرینی دارد تا مقابله میان مدت و یا دراز مدت تر با مردمی بپاخواسته. اما با مردمی مواجه اند که پر از انرژی انفجاری هستند. مشکل حکومت نظامی برایشان این است که در عین حال باید کل آرایش سیاسی موجود در جامعه را نیز با آن و متناظر با آن تغییر دهند. مجلس را منحل کنند. در دستگاههای چندگانه رهبری و خبرگان و شورای فلان و بهمان را تخته کنند و کلا خیل وسیعی از خودی ها را به کناری بیندازند. و این یعنی تضعیف و شکاف بیشتر در صفوفشان. از طرف دیگر هر گونه تلاش برای حذف و استقرار شرایط نظامی بناچار بر مقاومت مردم و جناح مقابلشان خواهد افزود و رژیم را با برگ آخرش در مقابل مردم قرار خواهد داد. شکستشان در پس حکومت نظامی به معنای پایان کارشان است .
سناریوهای دیگری هم محتملند. اما هر سناریویی در بالا متضمن زدن و حذف بخشی از کل وضعیت موجود است. اگر جناح راست موفق نشود مردم را سرکوب و خانه نشین کند٬ این امکان وجود دارد که بخشهایی از حاکمیت با همراهی رفسنجانی تلاش کنند جایگزینی برای خامنه ای و ولایت فقیه فعلی ایجاد کنند. ایجاد شورای فقها٬ یا ولی فقیه "مدرن" و کمتر آدمکش٬ یکی از انتخابهای این اوباش است. در این سناریو جناح راست باید به کناری زده شود. امری که به سادگی صورت نخواهد گرفت. و هر تغییر و تحولی که ستون نظام جمهوری اسلامی را تغییر و جابجا کند٬ بدون شک کل این نظام را ضربه پذیرتر و از نظر مردم رفتنی تر خواهد کرد. تغییرات این چنینی همانطور که شورای سلطنت و یا سلطنت فرح پهلوی چاره ای برای حکومت شاه نبود٬ درمانی برای حکومت اسلامی هم نخواهد بود. واقعا راهی ندارند باید گورشان را گم کنند .
آذر ماجدی: تمام احتمالاتی که در سوال مطرح شده امکان وقوع دارند، اما هیچکدام پایدار نیستند. اکنون شرایطی است که تصاویر بسرعت تغییر میکند. امکان کودتا و حکومت نظامی وجود دارد. این احتمال که سپاه پاسداران به جلوی صحنه بیاید و قدرت را بدست بگیرد. اما بنظر من کارساز نیست .
اینها تمام ذخیره خود در سرکوب را استفاده کرده اند. طی همین دو ماه اخیر یک سرکوب خشن علیه مردم بکار گرفته اند. این سرکوب نتوانست مردم را به خانه برگرداند و ساکت کند. بیک معنا، اینها بی اثری سرکوب را به عینه تجربه کرده اند. سرکوب وحشیانه این دو ماه اخیر حکم واکسن کودتا و حکومت نظامی را برای مردم بازی کرد. مردم در مقابله با آن توانستند قدرت دفاعی خود را در مقابل سرکوب بالا ببرند. ترس شان در ابعاد اجتماعی ریخته است. مکانیزم های دفاعی اجتماعی برای مقابله با سرکوب شکل گرفته است. دیگر سرکوب یک مساله فردی نیست. شعار "نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم" یک شعار مبتکرانه بسیار موثر است. بنظر من مانند قرص آرام بخش در مقابل شرایط اضطراب و پانیک عمل میکند. در مردم اعتماد به نفس و احساس همبستگی ایجاد میکند. همه از روحیه های بسیار بالای مردم و یک احساس همبستگی شدید انسانی میان آنها صحبت میکنند. ارعاب دیگر کارساز نیست .
حکومت اصلاح طلبان دولتی نیز قادر نخواهد بود بیش از یک مدت کوتاه سر کار بماند. مردم آنرا جارو خواهند کرد. مردمی که تا اینجا رسیده اند دم در موسوی و خاتمی متوقف نمیشوند. فی الحال مردم از موسوی عبور کرده اند. این رهبران جنبش سبز، بویژه در خارج کشور هستند که میکوشند اصلاح طلبان حکومتی را زنده نگاه دارند .
سرنگونی رژیم اسلامی پایان این دور از مبارزات مردم خواهد بود. ایستگاه پایان خط سرنگونی است. ایستگاه های وسط راه میتواند اشکال مختلفی بخود بگیرد. نقش ما اینست که نگذاریم مردم متوقف شوند و بکوشیم مبارزات مردم را تا سرنگونی و شکل دادن به یک آلترناتیو آزادیخواهانه، تا انقلاب کارگری به پیش ببریم .
سیاوش دانشور : یک نکته مهم را باید مجددا تاکید کرد تا تفاوت بنیادی نگرش ما برجسته تر شود. در ایران بحث و جنبشی واقعی در بالا و درون حکومت برای "اصلاحات" وجود ندارد. در ایران جدال بالائی ها برسر بقا نظام جمهوری اسلامی است. تردیدی نیست که نه فقط در ایران و تجربه دوره اواخر رژیم سلطنتی یا همین امروز در جمهوری اسلامی، بلکه در شوروی سابق و دوره فروپاشی آن و بسیاری تجارب دیگر، بخشی از حکومت راه حل خویش برای بقا را در چهارچوب "اصلاحات" پیچیده است. اما اینها اسم رمز است. بیانگر حقیقت سیاسی جامعه و تمایلات مردم معترض نیست. ما با جنبشی واقعی برای تغییر و اصلاح واقعی در درون حکومت روبرو نبوده ایم و نیستیم. حتی آنجا که عقب نشینی های میلیمتری کرده اند، نه محصول برنامه های این اصلاح طلبان قلابی و فرشته های نجات ارتجاع بلکه محصول مبارزه و اعتراض در پائین بوده است. وانگهی مثلا "مدینه النبی" خاتمی و "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر" موسوی کجایش "اصلاحات" نام دارد؟ مگر از اول همین بساط نبوده است؟ مگر مردم دیوانه شدند که برای اعاده جمهوری اسلامی در خیابان کشته شوند؟ به هر حال ما اختلاف جدی سیاسی با تبینهائی داریم که روند کنونی و سالهای اخیر در ایران را "جنبش اصلاحات" مینامد و مثلا فلان بخش بورژوازی را نماینده آن میداند و چهارچوب یک به یکی با بورژوازی رفرمیست در زمینه های سیاست و اقتصاد و فرهنگ و ایدئولوژی برای آن دست و پا میکند. این نوع تحلیلها و قبول فرض و ادبیات آنها به معنی پذیرش ضمنی تبئین جریان ملی – اسلامی از روند سیاسی در ایران است.
در ایران ما در حال حاضر با حکومت نظامی اعلام نشده روبرو هستیم. نیروی نظامی و امنیتی و اوباش همه جا هستند و زورشان نمیرسد. گیرم در یک حکومت و فرمانداریهای رسمی نظامی تعداد نفرات شان را بیشتر کردند و مقررات منع عبور و مرور را بگذارند. تاکنون هم اجازه تیر داشته اند و بیش از صد نفر را کشته اند و هزاران را اسیر و زیر شکنجه قرار دادند. در ادامه نیز ناچارند همین راه را بروند. حکومت نظامی رسمی چتر سیاست سرکوب و ترور گسترده در درون و بیرون حکومت است. این ابدا غیر ممکن نیست. جریان راست تر حکومت اگر نیمه راه متوقف نشود و بخواهد همه راه را برود، راهی جز کوبیدن و حذف طرف مقابل و تشدید خشونت و قربانی گرفتن از مردم ندارد. تصفیه درون حکومتی مقدمه کودتای نظامی علیه مردم است. رژیمهای در حال احتضار نیازمند تجدید آرایش درونی و فشرده شدن برای تعرض اند. این تجدید آرایش در ایران بدون نظامی شدن بیشتر و برجسته شدن نهادهای نظامی در ارکان قدرت ممکن نیست. از نظر طبقه حاکم این ضرورت کودتا علیه مردم است.
اما هر کودتای شکست خورده با خود مجریان و دست اندرکاران کودتا را پائین میکشد. مضافا اینکه طرف مقابل هنوز تماما تسلیم نشده است و ناچار است جنگ آخرش را بکند. جماعت موسوم به سبز نیز دراین زمینه دست کمی از احمدی نژاد و خامنه ای ندارند. یعنی کودتای تمام عیار راست علیه جناح دیگر تنها شق ممکن نیست بلکه میتواند همین تلاش برای خلع ید خامنه ای و بزیر کشیدن احمدی نژاد صورت بگیرد. جناح راست تر حکومت وارد جنگ و تصفیه شد اما فعلا دست و پایش میلرزد. تلاش میکند پروسه ای تر حرکت کند چون وضعیتش اجازه نمیدهد. اگر تصفیه درونی در قدم اول متوقف شود یعنی شکست خورده است. متقابلا دلیلی وجود ندارد که قدرت و مقام شکست خوردگان را طرف مقابل بپذیرد و همینطور مطلقا دلیلی وجود ندارد که مردم ناظر اوضاع باشند. ریختن هر ستون اساسی جمهوری اسلامی، از هر سو، به معنی تعرض وسیع مردم برای سرنگونی خواهد بود.
بحث و نقطه سازش "شورای فقها" تنها با فرض حذف خامنه ای ممکن است. مادام که این جناح تسلیم نشده است بحث "شورای فقها" و جایگزینی خامنه ای موضوعیت ندارد. طرح امروز آن اساسا سیاسی است. در واقع طرف مقابل میگوید تنها شما نیستید که قرار است ما را حذف کنید بلکه ما هم ممکن است ناچار شویم شما را حذف کنیم. از نظر مردم رفتن خامنه ای به معنی پایان قطعی جمهوری اسلامی است. کسانی که جاده صاف کن ولی فقیه جدید فردی یا جمعی شدند، همان مفروضات جنبش ملی اسلامی را دارند و دارند خاکریزهای خودشان را آماده میکنند. به هر حال همه این موارد اساسا در چهارچوب جنگ آخر جناح ها و باندهای درون حکومت اسلامی ممکن است. سیاست ترور نیز میتواند سیاستی باشد که طرفین به آن دست ببرند.
مسئله بنیادی اینست که این جنگ بازنده ها است. حذف هر بال حکومت به معنی تعادلی پایدار برای بقا جمهوری اسلامی نخواهد بود. رژیم اسلامی چنین فرصتی را نخواهد یافت. تعادلها دراین دوران موقتی اند و خود دریچه ای به وضعیت جدید خواهند بود. هر تعادلی تنها زمانی امکان ماندگاری دارد که فاکتور طبقه کارگر و نخواستن عمیق مردم را قلم بگیرید. چنین چیزی غیر ممکن است. اساسا اگر فشار پائین نبود جنگ در بالا موضوعیتی نداشت. یک احتمال قویتر اینست که جمهوری اسلامی در متن این جدال درونی و تلاش برای سرکوب بیشتر مردم با خیزش همگانی و اعتصابات کارگری و جنگ سنگر به سنگر قیام کنندگان روبرو شود. جمهوری اسلامی و جدال هایش نمیتواند در یک پروسه طولانی به فرجام برسد. مردم چنین فرصتی را به آنها نمیدهند.
یک دنیای بهتر: جدال جناحهای رژیم اسلامی به نقطه غیر قابل بازگشت و سازش رسیده است. ارزیابی شما از نقش و جایگاه جریان اصلاح طلب حکومتی را در تحولات حاضر چیست؟ به این جریان چگونه باید برخورد کرد؟ بعلاوه رابطه مردم را با این جریان چگونه می بینید؟
علی جوادی: جریان اصلاح طلب حکومتی برای بقاء نظام جمهوری اسلامی و حفظ خود تلاش میکند. این اساس و جوهر تلاششان است. اما میدانند که رژیم اسلامی در شکل کنونی قابل دوام نیست. از این رو "تغییر" و "اصلاح" یک تم و یک هدف اعلام شده شان است. اصلاح و تغییر برای حفظ نظام. این تغییرات به هیچ وجه از جنس اصلاحات و رفرمهای مورد نظر مردم در حوزه اقتصادی٬ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نیست. تلاشی برای تامین شرایط بقاء حاکمیت اسلامی است. به این اعتبار وارد نبرد آخرشان شده اند. هر دو جناح میدانند که جنگ شان به نقطه حساس و تعیین کننده رسیده است. جنگ مرگ و زندگی است. جنگی برای حذف و نابودی است. ائتلاف رفسنجانی – موسوی – خاتمی – کروبی تلاشی برای حفظ نظامی است که به آنها کماکان امکان بقاء میدهد. باختن در این جنگ برایشان به معنای مرگ و حذف است. محاکمه بسیاری از عناصر کلیدی این جریان بخشی از این پروسه است. نقطه سازشی متصور نیست. پلهای پشت سرشان تمامی خراب شده است .
به این جریان چگونه باید برخورد کرد؟ تلاش ما در این چهارچوب چند بعدی و چند وجهی است. ما در عین تلاش برای سازماندهی و گسترش افق و آلترناتیو کمونیسم کارگری٬ در عین سازماندهی و به میدان کشیدن طبقه کارگر٬ میکوشیم که "نه" مردم علیه رژیم اسلامی را تعمیق کنیم. افق چپ و سوسیالیستی و کارگری را بر این اعتراضات و جنبش توده ای برای سرنگونی رژیم حاکم کنیم. در این راستا٬ این جریان یک مانع پیشروی خیزش و انقلاب توده های کارگر و زحمتکش است. باید به کناری زده شود. مردم باید در عین حال که از شکاف بالائیها استفاده میکنند در عین حال نباید کوچکترین توهمی به نقش و جایگاه این جریانات داشته باشند. اینها بخشی از نظام اند که اکنون مورد غضب خودی هایشان قرار گرفته اند. واقعیت این است که مردم برای گرفتن چماق اسلام از دست خامنه ای و احمدی نژاد و دادنش به دست خاتمی و موسوی به میدان نیامده اند. قصد اینها کنترل و مهار مبارزات مردم و جاری کردن آن در مجرای ارتجاعی قانون اساسی رژیم اسلامی است. در حالیکه کل پیکره جمهوری اسلامی اعم از جناحها و حکومتش و یا کل قوانین اش هدف اعتراض مردم است .
مردم توهم چندانی به این جریانات ندارند. مسلما این جریانات هر تلاشی برای تعمیم سیاستهایشان در صفوف مردم آزادیخواه و برابری طلب خواهند کرد. مردم به سوت اینها اعتراض میکنند٬ اما با سوت اینها دست از اعتراض نمیکشند. و با تغییر تناسب قوای سیاسی و تحمیل درجه بیشتری از گشایش سیاسی دو فاکتو مردم نیز مجراهای اعتراضی مستقل خود را شکل خواهند داد. در آن صورت این جریانات کلا به کناری زده خواهند شد. آینده این جریانات به آینده رژیم اسلامی گره خورده است٬ با رژیم خواهند رفت .
آذر ماجدی: جریان اصلاح طلب حکومتی حاصل مبارزه مردم علیه رژیم اسلامی است، نه بالعکس. جریانات راست و ملی – اسلامی همواره کوشیده اند که تحولات در جامعه، پیشروی های مردم و مبارزات مردم را محصول این جناح بدانند. در واقعیت امر، جدال جناح ها بعنوان پاسخی برای حفظ نظام اسلامی در مقابل یورش مردم شدت گرفته است. بیش از ده سال است که این جناح ها با هم دعوا میکنند، به یک نقطه سازش میرسند و دوباره از نو شروع میکنند .
مردم نیز بخوبی از این جدال و ترکی که در اندام رژیم اسلامی افتاده است استفاده میکنند. پایشان را لای در گذاشته اند و فشار میدهند. شکاف درون جناح ها بسیار عمیق شده است. جناح اصلاح طلب حالت بسیار مفلوکی دارد. میداند که سازش با جناح راست دیگر امکانپذیر نیست. در یک بن بستی گیر کرده است. اگر کوتاه بیاید، سرش بالای دار میرود. اگر کوتاه نیاید، "نه از تاک، نشانی خواهد ماند و نه از تاک نشان." مردم رژیم اسلامی را با هر دو جناح آن جارو خواهند کرد .
لذا نوسان میکنند. یک روز میگویند که کوتاه نخواهند آمد، روز دیگر میگویند که "جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر." اینها را باید افشاء کرد. بهشان امان نباید داد. اینها برای حفظ رژیم اسلامی و منافع خود در اینجا قرار گرفته اند. تمام سردمداران شان باید محاکمه شوند، منجمله خود آقای موسوی .
مردم حساب شان با اینها روشن است. دارند از اینها استفاده میکنند. "موسوی بهانه است، کل رژیم نشانه است" بیانگر خواست واقعی مردم است. علاوه بر افشای سردمداران، باید جریان هوادار اصلاح طلبان دولتی که بخصوص در خارج کشور آتش بیار معرکه شده اند را شدیدا افشاء کنیم. نقش ارتجاعی آنها بسیار مخرب است .
سیاوش دانشور: من بالاتر به این موضوع اشاره کردم. هدف اساسی اینها بقای نظام اسلامی است. دو خرداد برای همین بود و همان صف باضافه بخشی از راست حکومت برای همین هدف اینبار زیر تابلوی "جنبش سبز" بمیدان آمده است. این بخشی از حکومت اسلامی است و اساس برخورد با آن با کل جمهوری اسلامی یکی است. باید اهداف این جریان را بعنوان اهدافی ضد جامعه و ضد هر نوع آزادی پایه ای مردم شناساند. باید نقطه سازشهائی که این جریان در مقابل مبارزه مستقل و آزادیخواهانه مردم قرار میدهد را درهم شکست. باید بلند شدن صدای اپوزیسیون حکومتی را نشان درهم ریختگی نظام و تعمیق بحران دید و برای تمام کردن کار همه شان سازمان داد و نیرو بسیج کرد. نباید اجازه داد این نیروهای ارتجاعی از نفرت بحق مردم از احمدی نژادها و خامنه ای ها سو استفاده کنند و همان بساط را اینبار به زعمامت موسوی ها و خاتمی ها تداوم دهند. جنبش آزادیخواهی و صف مبارزه کمونیستی کارگری استراتژی روشنی در قبال جمهوری اسلامی دارد. برای ما سرنگونی تمام و کمال این رژیم دریچه ای به انقلاب کارگری و برقراری جامعه ای آزاد و برابر و خوشبخت است.
برخورد مردم به جریان "اصلاح طلب" درون حکومتی پراگماتیستی و تابعی از تناسب قوای سیاسی واقعا موجود است. بیشتر مردم این جماعت را سپری برای حمله به جمهوری اسلامی میبینند. تردیدی نیست که اینها با اتکا به ابزارهائی که در اختیار دارند و همینطور سواستفاده سیاسی از محدودیتهای مردم، همواره بخشی را موقتا دنبال خود میکشند. اما از آنجا که دریچه هیچ نوع گشایشی نیستند و هدفشان اساسا این نیست، از آنجا که تلاش شان خانه فرستادن مردم است، و از آنجا که افقها و جنبشهای سیاسی مخالف حکومت وجود دارند و تاثیر میگذارند، مردم بسرعت از آنها عبور میکنند. مردم این وضعیت را نمیخواهند و اگر جریانی درون حکومتی بگوید این وضع باید عوض شود، مردم از شکافها در بالا استفاده میکنند تا نخواستن همه شان را پیش ببرند. هر زمان مردم احساس کنند که قدرت و سازمان شان به اندازه کافی هست یک لحظه در هجوم به کل بنیادهای حکومت اسلامی تردید نمیکنند. کار ما اینست که نگذاریم رژیم اسلامی بشمول هواداران بیرونی اش تلاش برای بقا نظام را به عناوین مختلف به مردم بفروشند و عمر نظام ننگین شان را تداوم دهند.
یک دنیای بهتر: مساله نقش و جایگاه طبقه کارگر در سرنگونی رژیم اسلامی یک مولفه تعیین کننده است. برای به میدان کشیدن طبقه کارگر و ایفای نقش تاریخی در رهبری و هدایت اعتراضات توده های مردم چه باید کرد؟
علی جوادی: طبقه کارگر باید متشکل شود. در تشکل توده ای و همچنین در تشکل حزبی خود. تلاش برای تامین چنین شرایطی یکی از اساسیترین وظایف حزب ما در شرایط حاضر است. در غیاب تشکلهای توده ای کارگری٬ در غیاب تشکل حزبی کارگران و وجود حزبی کمونیستی کارگری که به تشکل سیاسی کارگران و ظرف سیاسی رهبران رادیکال سوسیالیست طبقه کارگر تبدیل شده باشد٬ سرانجام این تحولات میتواند به کیسه طبقات حاکم و مشخصا ناسیونالیسم پرو غرب و جریانات رنگارنگ این جنبش ارتجاعی ریخته شود. من برخلاف تصورات پوچ نگرش پوپولیستی فکر نمیکنم که سرنوشت این مبارزات الزاما از آن ما کمونیستهای کارگری و طبقه کارگر خواهد شد. سرنگونی رژیم محتوم است. اما برای پیروزی کمونیسم و استقرار نظامی متضمن آزادی٬ برابری٬ حکومت کارگری باید تلاش بسیاری کرد و این منوط به میدان آمدن طبقه کارگر در این جدال سرنوشت ساز و کسب هژمونی در صفوف جنبش توده ای مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی است .
چه باید کرد؟ رهبران رادیکال سوسیالیست طبقه کارگر باید دست به کار شوند. دوران سرنوشت سازی است. حلقه اولیه در شرایط کنونی گسترش جنبش مجامع عمومی است. باید در هر واحدی متشکل شد. مجامع عمومی را به هر بهانه ای سازمان داد. باید این مجامع عمومی را روتین کرد. شوراهای کارگری محصول مجامع عمومی سازمان یافته است. این تشکلات کارگری باید در مورد اساسی ترین مسائل جامعه ابراز وجود کنند. نمایندگان کارگری باید به مسائل کارگران و مسائل عدیده جامعه بپردازند. هیچ عرصه ای ممنوعه نیست. تردیدی نیست که رژیم بیشترین فشار و تهدید را بالای سر کارگران قرار داده است. اما هیچ درجه تهدید کارآیی چندانی در مقابل کارگر متحد و سازمان یافته ندارد. با کمی تغییر توازن قوا ما شاهد حضور گسترده طبقه کارگر در جدال سیاسی حاضر خواهیم بود .
رکن حیاتی دیگر مساله تشکل حزبی کارگران است. کارگر بدون حزبش نمیتواند در مبارزه بر سر قدرت سیاسی حضور داشته باشد. بعلاوه حزب سیاسی کارگران هم بر خلاف تصورات پوپولیستی حزبی به نیابت از کارگران نیست. حزب سیاسی خود کارگران و کمونیستهایی است که پرچم جامعه ای آزاد٬ برابر و سوسیالیستی را به اهتزاز در آورده اند. حزب اتحاد کمونیسم کارگری ظرف اعتراضی این کارگران است. ما برای انقلاب کارگری و نه هر "انقلابی" سازماندهی و تلاش میکند. من همینجا رهبران سوسیالیست کارگری را به پیوستن به حزب اتحاد کمونیسم کارگری و تبدیل این حزب به ظرف اعتراض خودشان در مبارزه برای ایجاد دنیایی بهتر فرامیخوانم .
کارگران امروز بخشی از صفوف اعتراضی توده های مردم در جدال با رژیم اسلامی اند. اما مساله بر سر حضور طبقه کارگر بمثابه طبقه ای با ابزار قدرت اعتصابی و خواباندن چرخ اقتصاد و فرود آوردن ضربه نهایی بر رژیم اسلامی و تامین شرایط پیروزی کمونیسم کارگری در جدال های جاری است. کارگر و کمونیسم باید در مقام رهبر اعتراضات جامعه قرار گیرند. این شرط آزادی و برابری جامعه است. در غیر اینصورت بار دیگر شاهد رقم خوردن آینده توسط نیروهای طبقات حاکم بر جامعه خواهیم بود .
آذر ماجدی: این سوال که چگونه و کی طبقه کارگر به میدان میاید در تمام تحولات سیاسی اجتماعی در این ابعاد مطرح میشود. در سال 57 نیز این مساله مطرح بود و زمانی که بویژه کارگران صنعت نفت پا به میدان گذاشتند، یک تحول کیفی اساسی در شرایط بوجود آمد .
پیش از هر چیز یک مساله را باید روشن کرد. این سوال که طبقه کارگر کی پا به میدان میگذارد، ممکن است این شبهه را نزد برخی بوجود بیاورد که گویی کارگران منفعل صرفا نظاره گر این اوضاع هستند. بهیچوجه. در شرایط فعلی کارگران بطور فردی و بعنوان شهروند در این خیزش شرکت دارند. مساله اما اینست که چه زمانی طبقه کارگر بعنوان یک طبقه و با اتکاء به قدرت طبقاتی خود، یعنی اعتصاب و خواباندن ماشین تولید، پای به میدان میگذارد .
بنظر من برای این لحظه باید هنوز صبر داشت. اوضاع باید به چنان قطعیتی از نظر تحولات برسد تا طبقه کارگر بتواند بعنوان یک طبقه وارد صحنه شود. باید در نظر داشت که طبقه کارگر ایران بعلت سرکوب و اختناق شدید از تشکلات خود محروم است. رژیم به جنبش کارگری امکان نداده است. رهبران عملی مجرب بمحض شناسایی دستگیر و بیکار میشوند. دستگیری و بیکاری و سرکوب به طبقه کارگر امان نداده است. فرصت نفس کشیدن را نیز از آن گرفته است. بعلاوه، فقر و گرسنگی آن چنان وسیع است که میلیون ها نفر عضو خانواده های کارگری با فقر روزمره دست به گریبان هستند. تمام این مولفه ها کار را بسیار مشکل میکند .
در این میان و در این شرایط رهبران عملی و کارگران رادیکال سوسیالیست نقش اساسی میتوانند بازی کنند. تشکیل مجامع عمومی به شکل منظم که در آن در رابطه با نقش کارگران در مبارزات مردم بحث و صحبت میشود یک عامل موثر است. اکنون زمان ایجاد شوراهای کارگری فرا رسیده است. باید برای ساختن شوراها دست بکار شد. زمانی که کارگران بتوانند تشکلات توده ای خود را شکل دهند، از قدرت بسیار بیشتری برخوردار خواهند بود. بعلاوه، خود پروسه ایجاد شوراها به فعالتر شدن توده کارگران، به ارتقاء همبستگی و اعتماد به نفس طبقاتی کارگران کمک بسیار خواهد کرد. و بالاخره نقش کارگران در صنایع کلیدی تعیین کننده است. آنها باید قدم پیش بگذارند .
سیاوش دانشور : کارگران در جامعه اختناق زده ای مانند ایران زمانی وسیعا بمیدان می آیند که رفتن جمهوری اسلامی را بسرعت در افق ببینند. طبقه کارگر بیشتر از هر کسی از این اوباشان رنگارنگ حکومتی دلش خون است و بیشتر از هر کسی برای وجود تاکنونی اینها بهای سنگین بردگی و فقر و فلاکت و سرکوب را پرداخته است. تحرک اجتماعی و موثر طبقه کارگر و اردوی چپ جامعه معمولا در حلقه های آخر سیر سرنگونی است.
آنچه امروز و بفوریت باید صورت داد بالا بردن آمادگی و تشکل و تحزب کارگری است. به نظر من کمونیسم کارگری و کارگران کمونیست ضروری و مبرم است که چند سیاست محوری را با هدف دخالت همه جانبه در اوضاع همزمان پیش ببرند:
اول، فکر کردن جدی کارگران کمونیست و سوسیالیست و اردوی چپ جامعه به قدرت سیاسی و طرح وسیع آلترناتیو کارگری. تنها راه حلها یا بقای جمهوری اسلامی حال با هر صورتی یا بازگشت نوعی از رژیم سابقیها در بسته بندی جدید نیست. یک راه حل مقدور و ضروری و نجات دهنده کل جامعه میتواند و باید آلترناتیو کارگری و برپائی یک جمهوری سوسیالیستی باشد. طرح و توده ای کردن این راه حل در قلمرو سیاست سراسری و نگاه جامعه به آن بعنوان یک امکان عینی و مطلوب از مهمترین تلاشها برای بمیدان کشیدن وسیع طبقه کارگر و دخالت در این اوضاع است.
دوم، باید متشکل شد. بورژوازی اسلامی و نیمه اسلامی در حکومت و بیرون حکومت دارای احزاب سیاسی و نهادها و سازمانهای متعدد با امکانات گسترده است. طبقه کارگر و کمونیسم جامعه نیز باید متشکل شود و ارگانهای قدرت و مبارزه خود را ایجاد کند. بدون سنگربندیهای سیاسی محکم، بدون جدال برسر افق جامعه، بدون حزب سیاسی کمونیستی کارگری، و بدون ارگانهای اعمال اراده توده ای نمیتوان دراین جنگ دخالت موثر کرد تا چه رسد به اینکه پیروز شد.
سوم، کارگران سوسیالیست و کمونیست باید نقش تاریخی و اساسی خود را ایفا کنند. این طیف باید حزب سیاسی اش را داشته باشد و پرچم کمونیسم کارگری را وسط صحنه سیاست بکوبد. نباید یکبار دیگر مبارزه طبقه ما نردبان بقدرت رسیدن جریانات ارتجاعی بورژوائی شود. کارگران کمونیست و سوسیالیست باید به اشکال مختلف متشکل شوند و اتحاد وسیع تر توده طبقه کارگر را تامین کنند. ما این رفقا و همسنگران کمونیست را به پیوستن به حزب اتحاد کمونیسم کارگری دعوت میکنیم. این حزب شما برای سرنگونی جمهوری اسلامی و نظام سرمایه داری در ایران است. ما باید قادر باشیم امر سرنگونی را به انقلاب کارگری علیه نظم سرمایه بسط دهیم.
چهارم، باید در مراکز کار به سمت ایجاد شوراهای کارگری و کمیته های کارخانه رفت. بایئ جنبشی وسیع برای ایجاد شوراهای کارگری در دل این اوضاع ملتهب ایجاد کرد. زنده باد شوراها و ارگانهای اعمال اراده توده ای طبقه کارگر و تلاش برای ایجاد عملی آنها یک محور بمیدان کشیدن طبقه کارگر در مقیاس گسترده است. جنبش شوراها، جنبش سرخ ها، جنبش کمونیستی طبقه کارگر، برای باز کردن امکان پریروزی باید همه چشمها را متوجه خود کند. طبقه کارگر بعنوان یک جنبش مستقل سیاسی باید برای جنگ قدرت آماده شود. بدون یک تلاش همه جانبه نمیتوانیم بعنوان یک طبقه در اوضاع دخالت کنیم. حزب سیاسی، افق کمونیستی آزادی جامعه، و قدرت توده ای متشکل در ارگانهای انقلابی از ملزومات ابراز وجود وسیع طبقه کارگر است. مجموعه نکات فوق رئوس کلی سیاست حزب ما را برای متشکل کردن و بمیدان کشیدن طبقه کارگر بعنوان یک نیروی سیاسی آلترناتیو تشکیل میدهد.
یک دنیای بهتر: نقش جوانان در اعتراضات خیابانی برجسته و انکار ناپذیر است. چگونه میتوان اعتراضات این نسل را سازمان داد؟
علی جوادی: این یک مساله مهم و گرهی است. در این رابطه هم دو سطح تشکل بعنوان راه حل اساسی مطرح است. تشکل توده ای و تشکل حزبی جوانان. مناسبترین شکل تشکل توده ای در این سطح از توده های مردم ایجاد شوراهای محل زیست است. جوانان بخشی از توده های مردم اند. باید در سطحی توده ای متشکل شوند. قطعنامه حزب در مورد تشکلات محل زیست در عین حال راه حلی برای این معضل است. اما میتوان به شکل های دیگر و مختص جوانان هم فکر کرد. در این راستا شاید ایجاد شوراهای جوانان سرخ یک راه حل مطلوب باشد! شوراهایی که در برگیرنده جوانان محلات مختلف که برای سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی و استقرار نظامی آزاد و برابر و یک جمهوری سوسیالیستی مبارزه میکنند. شوراهای جوانان سرخ میتواند عاملی تعیین کننده در کنترل محلات و خارج کردن آن از دست اوباش رژیم اسلامی باشد. بعلاوه مساله دخالت در جنگ و جدال خیابانی یک فاکتور مهم در تحولات حاضر است. باید جلوی خونریزی و کشتار ماشین آدمکشی رژیم را گرفت. نقش جوانان سرخ و کمونیست در این زمینه کلیدی است. ما در عین حال تمامی جوانان کمونیست را به پیوستن به حزب اتحاد کمونیسم کارگری و ایجاد واحدهای مختلف حزبی در هر منطقه و محله و محیط کاری فرامیخوانیم .
آذر ماجدی: جوانان، به یک معنا، موتور بسیاری از تحولات سیاسی و اجتماعی اند. این خاصیت نسل جوان است. تجربه تاریخ ایران خود گواه این واقعیت است. هم در تحولات سی سال پیش و هم در خیزش کنونی جوانان فعالترین بخش و در جلوی صحنه بوده اند. بویژه در رابطه با جمهوری اسلامی این اختلاف نسلی بسیار بارز است. نسل جوان با تمام اسلامیت رژیم از اساس در تناقض است. نسل جوان خواهان آزادی است، مدرن است. یکی از جنبش های اجتماعی وسیع در ایران جنبش خلاصی فرهنگی – اخلاقی است. جوانان نیروی اصلی این جنبش اند. جنبش آزادی زن نیز عمدتا از جوانان شکل گرفته است. به این معنا جوانان نقش تعیین کننده در این خیزش و تحولات آتی دارند .
اکنون بسیار حیاتی است که جوانان آرایش دیگری بخود بگیرند. تاکنون مبارزات مردم عمدتا بشکل خودبخودی به پیش رفته است. تا همینجا مردم از خود قدرت تشخیص بسیار بالا، پختگی سیاسی و قدرت ابتکار خیره کننده ای بروز داده اند. اکنون زمان آن رسیده است که این ابتکارات بشکل متشکل و سازمانیافته تری به پیش رود. تشکیل شوراهای محل کار و محلات یک اقدام بسیار حیاتی و تعیین کننده است. شوراها بهترین شکل تشکل توده ای است. امکان دخالت فعال و مستقیم همه مردم در آن موجود است. فعالیت شورایی به شکوفایی ابتکارات مردم کمک میکند و همبستگی میان آنها را قوام می بخشد. تلاش برای حاکم کردن شوراهای محلات بر محله ها و بدست گرفتن اداره محلات بدست خود و بیرون انداختن قوای سرکوب و ارازل و اوباش اسلامی از هر محله ای یک اقدام بسیار مهم و اساسی و تعیین کننده در پیشروی خیزش مردم است .
بعلاوه جوانان میتوانند بکوشند که در هر محله ای شورای سرخ ها را سازمان دهند. این شوراها قدرت بسیج نیروی انقلابی و رادیکال جوانان را تقویت میکند و همچنین قابلیت های ابتکار انقلابی آنرا گسترش میدهد. شوراهای سرخ قابلیت جدب بالایی برای جوانان، بویژه در شرایط انقلابی دارد .
سیاوش دانشور: نسل جدید بنا به ضرورتهای مبارزه سیاسی و جدال علیه رژیم اسلامی ناچار است بسرعت و در اشکال مختلف متشکل شود. ویژگی این نسل رفتارها و کدهای اجتماعی ای است که بسرعت همه جا باب میشود. اکثریت این نسل مخالف شدید مذهب و قوانین دست و پاگیر مذهبی و فشارهای فرهنگی و اختناق سیاسی است. امروز جنگ و گریز خیابانی و تظاهراتهای شبانه یک نوع اعمال قدرت علیه نیروی سرکوب حکومتی است. پیام این تحرکات اینست که قبول نکرده ایم و جنگ ادامه دارد. و هر زمان که قدرت در بالا شکاف برمیدارد و ضعیف میشود، در کنار آن نطفه های قدرت بیرون حکومتی شکل میگیرند. امروز متناسب با تضعیف قدرت در بالا، قدرت در خیابان و محله در مقابل قدرت "رسمی" ایستاده است. این قدرت باید متشکل و گسترده شود. یک راه آن گسترش سنت اعتراضات در محلات با هدف فلج کردن نیروی سرکوب است. این اقدام در کنار اجتماعات و تظاهراتهای خیابانی جبهه جدیدی را باز میکند. جبهه ای که شبها جمهوری اسلامی بتدریج ناتوان است و میتوان کاری کرد که این ناتوانی شب و روز شود. با متشکل شدن در محلات میتوان دستگاه منفور بسیج را سرجایش نشاند، از تعرضات آنها جلوگیری کرد و بتدریج بیرونشان کرد. متشکل شدن در محلات میتواند مرکز سازماندهی اعتراضات روزانه و شبانه و تدارک آگاهانه آن باشد. میتواند مرکز تبادل اخبار و انتشار اخبار مبارزات و شعارها و مقابله با سانسور حکومتی باشد.
محور تلاش باید این باشد که ارگانهای اعمال اراده توده ای برای شکل دادن و تحکیم قدرت بیرون حکومتی ایجاد کرد و بسرعت آنرا متناسب با تناسب قوا و بمیزانی که ممکن است گسترش داد. باید همه جا شوراها و نهادهای اعمال ارداه توده ای برپا کرد که این اهداف را بتواند متحقق کند. ما در مقابل سبزها و جمهوری اسلامی و نیروهای ارتجاعی، ایجاد شوراهای انقلابی و سرخ را به جوانان توصیه میکنیم. استقلال سیاسی و سازمانی از نیروهای ارتجاعی یک شرط پیشروی مبارزه آزادیخواهانه در تمام قلمروها از کارخانه تا دانشگاه و محله و منطقه زندگی است.
یک دنیای بهتر: مساله تسلیح در پروسه بزیر کشیدن رژیم اسلامی یک واقعیت انکار ناپذیر است. رژیم اسلامی به زبان خوش در مقابل اراده مردم کنار نخواهد رفت. پاسخ شما به این نیاز چیست؟
علی جوادی: بدون تردید رژیم اسلامی را تنها میتوان با خیزش انقلابی توده های مردم و به شیوه ای قهرآمیز سرنگون کرد. راه دیگری متصور نیست. رژیم اسلامی زبان خوش که سهل است هیچ زبان آدمیزادی سرش نمیشود. بیش از صد هزار تن را کشته است٬ هیچ ابایی هم در کشتن بیشتر ندارد. این یک ماشین آدمکشی اسلامی است. خود رژیم قهر ارتجاعی را بطور روزمره و از ابتدای حاکمیتش در دستور خود گذاشت٬ امروز جامعه ناچارا باید قهر انقلابی را در دستور قرار خود دهد. به چند مساله در این زمینه میتوان اشاره کرد. یک رکن همیشگی تحولات انقلابی شکاف در صفوف نیروهای مسلح رژیم و کنده شدن و روی آوری بخشهای پایینی این ارگانها٬ مشخصا ارتش و شاید هم بخشهایی در سپاه٬ به سمت مردم باشد. این نیروها میتوانند تامین کننده تجهیزات لازم برای یک قیام مسلحانه و رو در رویی نظامی در سطح جامعه باشند. اما چنین تحولی معمولا در دوران پایانی هر تلاطم انقلابی شکل میگیرد. لذا حزب کمونیستی کارگری از جنس حزب ما باید به فکر سازماندهی نیروی مسلح و ایجاد نیروی نظامی و کلا سازماندهی نظامی بخشی از کارگران و مردم زحمتکش باشد. بعلاوه باید برای قیام مسلحانه کارگری نقشه و برنامه داشت. خوش خیالی در این زمینه سم است. بعد نظامی یک بعد از مبارزه است که بسرعت به جلوی صحنه سیاست رانده خواهد داشت. نتیجتا باید از هم اکنون آماده شد. بنظرم باید برای مبارزه قهرآمیز با رژیم اسلامی آماده شد .
از طرف دیگر باید توجه داشت که رژیم اسلامی یک رژیم سیاسی با فرماندهی واحد نیست. رژیمی متشکل از باندها و دستجات اوباش و غارتگری است که با سرنگونی راس آن٬ دستجات تشکیل دهنده چنانچه جارو نشوند میتوانند جامعه را تخریب کنند. در صورت شکل گیری چنین شرایطی باید با قدرت ارتش سرخ کارگری این جریانات را که همگی تا دندان مسلح هستند از صحنه سیاست ایران جارو کرد .
آذر ماجدی: در مقابل یک رژیم تا دندان مسلح، رژیمی که این چنین وحشیانه مردم را سرکوب میکند با دست خالی نمیتوان مقاومت کرد. تسلیح یک مرحله مهم دیگر در مبارزه علیه رژیم اسلامی است. در سال 1357 نیز مردم بالاخره اسلحه بدست گرفتند و پادگان ها را تسخیر کردند. قیام بهمن بسیاری از معادلات را دگرگون کرد. قیام مسلحانه علیه رژیم سرکوب برای مردم ایران یک پدیده بیگانه نیست. تاریخ اخیر ایران شاهد یک قیام مسلحانه بوده است .
تلاش برای خلع سلاح نیروهای سرکوب، فرار سربازان از پادگان ها با اسلحه، راه هایی در این جهت است. در رابطه با تسلیح نیز تشکیل شوراها تعیین کننده است. ما باید شاهد شکل گیری شوراهای مسلح مردم باشیم. بحث تسلیح، یک بحث فردی نیست. مردم، بویژه جوانان باید متشکل شوند. تشکل کلید پیشروی است .
سیاوش دانشور :ای کاش ارتجاع سیاسی و مذهبی در مقابل اراده کارگران و توده مردم کنار میرفت. باید تاکید کرد که برای کمونیسم کارگری اسلحه و مبارزه مسلحانه یک فتیش نیست، نشان هیچ نوع انقلابیگری و یا مرحله بالاتری از مبارزه نیست. جریانات متعدد مسلح در منطقه و ایران و همه جا وجود دارند که بیشتر آنها تا مغز استخوان ارتجاعی اند. همینطور مردم تا زمانی که حس کنند اعتراضات خیابانی و اشکال دیگر اعتراض موثر است طبعا به ابزارهای دیگر متوسل نمیشوند. هم برای ما بعنوان یک جریان کمونیستی کارگری و هم برای مبارزه توده ای، این الزامات و نیازهای مبارزه طبقاتی است که امری را ملزم یا غیر ملزم میکند. اگر طبقه حاکم در جائی و یا در مقطعی از رویاروئی جامعه و حکومت فاکتور اسلحه را وارد سیاست کند، آنوقت اردوی مقابل نیز ناچار است که همان فاکتور را در تداوم مبارزه اش ملحوظ کند. نمیتوان برای مقابله با کودتای نظامی علیه مردم با شاخه زیتون اعتراض کرد. این نه از سر علاقه "ایدئولوژیک" است و نه از سر "مرزبندی" داشتن با اسلحه و مسالمت جو بودن. دست بردن به اسلحه یک الزام سیاسی در شرایط معینی است.
از نظر عملی ما با رژیمی مواجه هستیم که بطرف جوانان و مردم دست خالی و حتی بعضا ساکت شلیک میکند و تردیدی نیست در ادامه نیز به هر جنایتی که برایش مقدور باشد دست خواهد زد. میلیتاریزه کردن اوضاع توسط جمهوری اسلامی هدفش قیچی کردن مردم از سیاست با زور اسلحه است. پاسخ این زور را در مراحلی تنها با همان زبان میتوان داد. جائی ما و مردم ناچاریم که ارگانهای سرکوب را خلع سلاح کنیم، به مراکز قدرت هجوم ببریم و آنها را فتح کنیم، و مقاومت سرکوبگران و سیاست ارعاب میلیتاریستی را درهم شکنیم. اینها یعنی اینکه باید دقیقا شرایط را درک کنیم. نه در مقابل رژیم تا دندان مسلح دست خالی باشیم و نه بطرق آوانتوریستی و زود رس فاکتور اسلحه را وارد سیاست کنیم.
در یک افق استراتژیک نیروی مسلح برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی و سازمان دادن قیام الزامی است. نه فقط برای سرنگونی بلکه برای حفظ قدرت، نیروی انقلابی نیازمند سازمان مسلح در همه جا است. جمهوری اسلامی حتی اگر سرنگون شود باندهایش اینجا و آنجا به مقاومت ادامه میدهند. این مقاومت ارتجاعی را تنها یک ارتش کارگری میتواند درهم بکوبد و از میدان بدر کند. کارگران برای دفاع از خود و شوراهایشان، مردم محلات برای تامین امنیت خود و مقابله با بقایای حکومت، نیروهای انقلابی برای حفظ خود و پیشروی ناچارند تا پیروزی همه جانبه به قدرت مسلح نیز متکی باشند. این فاکتور در استراتژی کمونیسم کارگری ملحوظ است و وارد شدن به آن تابعی از نیازهای مبارزه طبقاتی است. *